بی لیاقت

ساخت وبلاگ

الان دیگه به یقین رسیدم که اگر اومد جلو صرفا برای رفع کنجکاویش بود که ببینه این آدمی که اینقدر راه به کسی نمیده و به قول خودش چهارچوب داره ؛ در خلوت چطوریه و وقتی کنجکاویش رد شد اونقدر بدجنسی و نامردی توی وجودش بود که علی رغم تمام حرفها و درددلها و گلایه هایی که بهش کردم ؛ کاملا ایگنور کرد منو و انگار از این کار لذت می برد...یه قسمتی از عقده های درونش با آزار دادن من آروم میشد...از اینکه میدید من رنج می کشم احساس قدرت و پیروزی میکرد و این کار رو ادامه میداد...

و حالا بعداز چندین بار حال بدی که متوجه شدم ذره ای براش حال من اهمیت نداره به قطعیت رسیدم که این آدم یه مریض روانیه که از آزار و اذیت کردن من لذت میبره...

مگه میشه به یه آدم بارها و بارها حرفی رو زد و مصداق مشخص کرد و باز اون آدم کار خودشو بکنه و تمام حرفهاتو ایگنور کنه و حتی وقتی چشمهای از گریه پف کرده رو میبینه (با اینکه دلیل حال بدم ربطی به اون نداشته ) اما باز عین خیالش نباشه و حتی پیگیر حالت نشه که بهتری یا چی...

یعنی به این سطح از حماقت خودم باور نداشتم .... چطور بعداز اینهمه سال درست نشناختمش و مثل خیلی های دیگه گول ظاهر رو خوردم...اینقدر نقشش رو خوب بازی کرده بود که باورم شده بود من براش مهمم و وقتی خرش از پل رد شد ؛ ساده ترین و بی اهمیت ترین کارهایی که توی روابط انسانی باید وجود داشته باشه (روابط عاطفی که پیشکش) ؛اون رو هم دایورت کرد....

تنها چیزی که آرومم میکنه اینه که مطمینم من این آدم رو نخواهم بخشید ..ممکنه فراموش کنم اما قطعا نمی بخشمش و این دنیا به شدت گِرده و روزی همین حالی که برای من ایجاد کرده با چشمهای خودش برای عزیزترین آدمش خواهد دید.

والسلام.


.......
ما را در سایت .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : otherside بازدید : 5 تاريخ : شنبه 1 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:40