خلاص میشم؟؟

ساخت وبلاگ

*دوشنبه سی ام بهمن ؛ یه مطلبی اینجا نوشتم که احتمالا صبح روز دوشنبه بوده چون به واسطه همون حال بدی که داشتم و کلافگی و عصبانیت زیادی که از یه فرد توی محیط کار هم مدتها روی سینه ام سنگینی میکرد , ظهر حالم بد شد .

حمله عصبی که فقط خودمو کنترل میکردم داد نزنم و اتفاقا همون کسی که باعث حال بدم شده بود رو بهش گفتم بیاد حواسش بهم باشه چون به کس دیگه ای اعتماد نداشتم و نمیخواستم هیچ کسی توی اداره بفهمه حالم خرابه...

مدتها بود اینطوری نشده بودم.یادمه آخرین بار چند سال پیش بود که اینقدر دیوارهای اتاقم توی اداره بهم فشار می آورد که یهو از اداره زدم بیرون و فقط یه جمله برای یکی از دوستان که همکارم بود و الان دیگه باهاش ارتباط ندارم نوشتم که من ممکنه یه بلایی سرم بیاد و حالم خوب نیست و اونم به یکی دیگه از بچه های اداره زنگ زده بود که بیاد منو ببره بیرون (چون خودش مرخصی بود اونروز)...اونبار هم حالم خیلی خیلی بد بود و کاملا قابلیت اینو داشتم خودمو از بلندی پرت کنم پایین..مثل روز دوشنبه که با ته مونده هوشیاری که برای خودم حفظش کرده بودم ؛ خودمو کنترل میکردم که از بلندی یا ارتفاع خودمو پرت نکنم پایین و همه چیز رو تموم نکننم...

با پریدن از بلندی و منفجر شدن مغزم همه پچ پچ ها و خوره های فکری و نشخوارهای ذهنی رو پاک میکردم و خلاص..

گاهی فشارهای ریز ریز که مدتهاست تحملشون کردیم و خودمون رو خوب نشون دادیم تا ظاهر حفظ بشه بدجوری یقه ات رو میگیره و نمیذاره نفس بکشی و میخواد خفه ات کنه ...

کاش یه بار تموم بشه برای همیشه.


.......
ما را در سایت .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : otherside بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 6 اسفند 1402 ساعت: 20:13